صدایی آشنای آسمان و زمین و گلها مرا صدا می کنند
خبری خوش آنها می گویند, آماده باش باران می آید آنها می دانند که من همیشه ,وجودم به تمامی ,پذیرایِ باران است لبخند می زنم برای دیدار باران آماده می شوم چتر نه ,چتر نمی خواهم ,هیچگاه چتر نخواسته ام دوست دارم ,من و باران یکی شویم دوست دارم تر شوم , تر ازباران زیر باران اشک میریزم اشک… اشک… اشک این اشکها, گرفتگیهای دلم است می خواهم باران همه ی گرفتگیهای دلم را پاک کند لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
|