سفارش تبلیغ
صبا ویژن
میلاد نور مبارک 
 

emam reza


                                         اى غریبى که ز جد و پدر خویش جدائى                        خفته در خاک خراسان ، تو غریب الغربائى
                                          چه ثنا گویمت ، اى داور هفتاد و دو ملت                      که ثنا خوانده خدایت ، تو چه محتاج ثنائى
                                          اى شه یثرب و بطحا، تو غریبى به خراسان                    سرور جمله غریبان و معین الضعفائى
                                          اغنیا مکه روند و فقرا سوى تو آیند                              جان به قربان تو اى شاه که حج فقرائى
دردفتر تاریخ شیعه و در کتب و روایات از هشتمین امام با القاب زیادی نام برده اند اما معروفترین لقب آن حضرت«رضا»است و به این دلیل خداوند نام «رضا» را براى او برگزیده است چون ایشان در آسمانها در نزد خداوند تبارک و تعالى و در زمین میان پیامبران و امامان(ع) مورد رضایت بود و دل به خشنودى خدا سپرده بود. در تمایز امام هشتم از بقیه امامان شیعه و اینکه ایشان را به عنوان رضا مى شناسند, آمده است که: «از وقتى مخالفین از دشمنان آن حضرت به او راضى شدند, همچنانکه موافقین از یاران و دوستانش به او رضایت دادند و این خصوصیت در هیچکدام از پدران بزرگوارش نبود.»و جدّبزرگوارش پیامبر(ص)فرمود:«خداوند متعال نام او را «على» برگزید و در میان تمام خلایق راضى و رضا خواند؛ و او را شفیع شیعیان قرار داد که در روز قیامت به وسیله او نجات یابند و رستگار گردند.»
اباصلت هروى حکایت کند:«روزى دعبل خزاعى شاعر اهل بیت(ع)درشهرمرو به محضر مبارک امام رضا(ع)شرفیاب شد و اظهار داشت :« یاابن رسول اللّه ! قصیده اى در شأن و عظمت شما اهل بیت ، سروده ام و علاقه مندم آن را در محضر شما بخوانم ؟»امام (ع)فرمود:« بخوان.»
پس دعبل خزاعى قصیده خود را آغاز کرد؛ و چون به این شعر رسید:مى بینم که حقوق و شئون اهل بیت در بین غیر صاحبانش تقسیم گشته ، و دست ایشان از تمامى حقوق ، قطع و خالى گشته است .امام (ع) شروع به گریستن نمود؛ و پس از لحظه اى فرمود:« راست گفتى،اى خزاعى! حقیقت را بیان کرده اى.»و  هنگامى که این شعر را خواند:«همانا من در دنیا از روزگار آن وحشت داشته ام ؛ ولیکن امیدوارم بعد از مرگ به جهت علاقه و محبّت به شما اهل بیت در امنت و آسایش قرار گیرم.»سپس فرمود:«اى دعبل ! خداوند متعال تو را از سختى ها و شداید قیامت در امان دارد.»
وهمین‏که‏به‏این‏شعررسید:«و قبرنفس زکیّه‏یعنى؛امام موسى‏کاظم(ع)بغداداست،خداوندمتعال او رادرعالى‏ترین‏غرفه‏هاو مقامات اُخروى جای‏داده است.»
امام (ع)فرمود:« آیا مایلى دو قصیده هم من بسرایم و بر اشعارت افزوده شود؟»دعبل عرضه داشت : «بلى ، یاابن رسول اللّه !»
پس حضرت چنین سرود:«و قبر دیگرى در طوس خواهد بود، که چه ظلم ها و مصیبت هائى را متحمّل شده و درونش را از زهر جفا به آتش کشیده اند که تا روز محشر سوزان است .و خداوند، حجّت خود یعنى ؛ امام زمان (عج)را مى فرستد و تمام ناراحتى ها و اندوه ما اهل بیت را برطرف مى گرداند.»
بعد از آن ، دعبل سؤ ال کرد:« این قبر چه کسى است ، که در طوس مدفون مى گردد؟!»
حضرت در پاسخ فرمود: «قبر خود من مى باشد، و طولى نخواهد کشید که طوس محل تجمع شیعیان من گردد.پس هرکس مرا در غریبى طوس با معرفت زیارت نماید، آمرزیده شود و در قیامت با من محشور خواهد شد.»


                                     12345


نوشته شده توسط عزیزالله در پنج شنبه 86/9/1 و ساعت 2:21 عصر
نظرات دیگران()
آغاز کلام 

                                


                                                                


با نام تو آغاز می کنم یا قره عین العابدین


 


 مولا جان!یادتان هست ؟ بار اولی که به پابوسی شما آمدم یادتان هست ؟ به یاد دارید چگونه با شما درد دل می کردم ؟



 من به فدای سر زخم خورده شما ....


من به فدای تن خسته شما ....


من به فدای دل شکسته و قلب لطیف شما ....


من به فدای آن دستهایی که یک لحظه از کار برای خدا دست برنداشت ...


به قربان آن دستهایی که یک لحظه از قدم برداشتن برای خدا نایستاد ....


 فدای آن لبهایی که جز حق نگفت .....


فدای آن چشمهایی که جز  حق و عدالت ندید ...


فدای آن  قلب لطیفی که تاب گریه کودکان بی سرپناه را نداشت .


 یادتان هست آقای بزرگوار من .... کنار حرم شما نشسته بودم ... احساس می کردم که تنها پس از شهادت بود که به آرامشی  عمیق رسیدید .


بدنی که همیشه زخم جنگ و جهاد داشت... .


پایی که همیشه خسته تلاش و کار برای محبوب بود و دستهایی که همیشه می کوشید و می کوشید ...


اما نه .تو خسته نبودی ...


 تو اگر هزاران سال هم در دنیا حضور داشتی همچنان در خدمت محبوب  خود بودی......


 اصلا خستگی برای تو معنا نداشت ....


اصلا  عشق تو خدمت برای خدا بود....


تو صفا می کردی وقتی برای بچه های یتیم زن تنهای مدینه اسبی راهوار میشدی تا او قوت کودکان یتیمش را تدارک بیند .... تو عشق می کردی وقتی در کنار آن پیرمرد نابینا  در آن خرابه تاریک  می نشستی و به درد های دل او گوش می سپردی . ..... تو عشق می کردی وقتی کودک دل شکسته ای را نوازش می کردی ...


تو از سیر کردن گرسنگان و پوشاندن برهنگان و آرامش بخشیدن به درد مندان سیر نمی شدی ...


عشقت سوختن بود و سوزت برای خدا ....


 شایداغراق نکرده باشم اگر بگویم  تا کنون بیش از 40 بار سخنان زیبایت خطاب به عثمان بن حنیف را در جلسات درس برای  دوستان نقل کرده ام اما هر بار بغض گلویم را می فشارد و مانع سخن گفتنم می شود آنگاه که به این جمله زیبایت برمی خورم که....



"من اگر می خواستم  می توانستم از عسل پاک و از مغز گندم و بافته های ابریشم برای خود غذا و پوشاک فراهم آورم . اما هیهات که هوای نفس بر من چیره گردد و حرص و طمع مرا وا دارد که طعامهای لذیذ برگزینم . در حالیکه در حجاز و یمامه کسی باشد که به قرص نانی نرسد و یا هرگز شکمی سیر ننموده باشد . یا من سیر بخوابم و پیرامونم شکم هایی از گرسنگی به پشت چسبیده باشد و گلوهای سوخته وجود داشته باشد . . . آیا به همین رضایت دهم که مرا امیر المؤمنین خوانند و در تلخی های روزگار با مردم شریک نباشم و در سختی های زندگی الگوی آنان نگردم..."


 


رسول اکرم (ص) در خطاب به مولا امیر المومنین چه زیبا فرموده اند: یا علی لا یعرفک الا الله و انا


انشا الله بتوانیم قدمی بلند در جهت شناخت امیر حکمت و بیان ، سر سلسله ی عارفان و عاشقان،یاور یتیمان،امید  مستضعفان و مظلوم مظلومان برداریم و خدا کند که از محرومان نباشیم...! 


التماس دعا


نوشته شده توسط عزیزالله در سه شنبه 86/8/8 و ساعت 12:20 عصر
نظرات دیگران()
<   <<   6      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
الهی...
الهی...
عید بزرگ قربان برهمگان مبارک
روز عرفه روز دعا و نیایش
[عناوین آرشیوشده]
طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ
بالا